رمان ایچی پارت ۱۰

سلام اومدم با یه پارت غافل گیر کننده :«
یه دفعه یکی زنگ خونه رو زد وقتی رفتم توی چشمی نگاه کردم دیدم میسا هست نمی دونستم چیکار کنم به لایت گفت بره تو حموم قایم بشه خودمم حله پوشیدم که یعنی از حموم اومدم میسا فکر کرد خونه نیستم وقتی درو باز کردم میسا: چرا باز نمی کنی
من: سلام
میسا: سلام علیکم خانم خانما...
من: حموم بودم برای همین درو باز نکردم
میسا : مشکوک میزنی چیکار کردی ؟🤨🤔
من: هیچی
میسا: پس کصتو نشونم بده تا باورم کنم
من: چرا باید بخوام تو باور کنی 😤😒😠
میسا یه دفعه حلم رو زد بالا کص منم همچنان آب میداد
میسا: تو حموم نبودی یه پسره لخت تو حمومه خونهی تو هست
من با خودم (چقدر این دختر باهوشه )
میسا رفت دره حمومو باز کرد و یه دفعه دیدم لایت تو حموم نیست حتما موقعی که فهمیده رفته یه جای دیگه
من: حالا دیدی کسی اینجا نیست
میسا: حق با توعه
من: حالا برای چی اومدی اینجا
میسا: میشه .... هیچی ولش کن
من: هرجور راحتی
میسا: من میرم خونه
من: باشه خداحافظ
میسا: بای 😘
بعد که رفت حلم رو انداختم و دنبال لایت گشتم یه دفعه لایت کیرشو کرد تو کونم و بهم گفت: من اینجام
منم گفتم: آخیش
لایت : چیزی که نفهمید ؟
من : نه
لایت : من یه خونه تو توکیو دارم از این به بعد اونجا زندگی میکنم
من: منم از این به بعد برده تم ؟
لایت: نه 😆
من : چقدر راحت دروغ میگی آه آه
لایت: چقدر کونت بزرگه ،چقدر ممت بزرگه ، چه سوراخ کصت بزرگه 😋
من: همش ماله خودته
لایت : واقعا فکر کردی بردمی
من: مگه نیستم ؟
لایت: اگه دلت بخواد اونجوری باهات رفتار کنم باشه پس از این به بعد تو سگه منی هرچی بگم با چشم یا هاپ هاپ جواب میدی
لایت: مثل سگ ها هم راه میری
لایت: اینو بدون خودت خواستی اگر دوست دختر دیگه ای داشتم حق نداری چیزی بگی نمی تونی به من دستور بدی
فردا هم یکی از دوست دخترام رو دعوت میکنم هرچیزی هم خواستی وردار بیار خونهی من لباس نیار چون تو خونه لختی بیرونم نمیری راستی هرچی دوست دخترم گفت گوش می کنی
من: چشم راستی به شما چی بگم
لایت : بگو ارباب
من: به دوست دخترتون چی بگم قربان
لایت: ملکه ی من
من : چشم ارباب
به پایان پارت رسیدیم تا پارت های دیگر بای راستی اگه کامنت و لایک نذاشته باشید خبری از پارت بعد نیست