رمان ایچی پارت ۱۲

سلام بعد مدت ها حالا چرا مدت ها از بس حمایت نمی کنید دیگه بریم برای رمان ایچی پارت ۱۲ راستی رمان ملوان ماه هم دیگه نمیدم
لایت#
گفتم: عشق یعنی برای یه نفر جونتم بدی و اونو تا حدی بخوای که بیشتر از خودت برات عزیز باشه و بدون اون نتونی زندگی کنی
اما: یعنی تو بدون من ۴ سال زندگی کردی و موفق بودی پس عاشق من نیستی
من: داشتم با بدبختی تمام زندگی میکردم اما من و تو واسه هم ساخته شدیم
اما: ولی من از تو متنفرم
من : بهت زمان میدم تا متنفرتر شی
اما: تو خیلی نامردی
من: نکه تو نیستی
اما: حالا که تو منی گرفتی
من: برای همینه که خوشحالم به عشقم رسیدم
اما: پس دوست دختری که قراره بیاد چی
من: اون میاد که تورو عذاب بده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فردا
.
.
.
.
.
.
.
اما #
لایت بهم گفت که امروز یه نفر میاد برای زجر دادن من حتما دختره و گفت هرچی میگه باید گوش بدم وگرنه...
یکی دره خونه رو زد یه زن چادری بود چرا توی ژاپن چادر سرش کرده آخه لایت درو باز کرد
لایت : برو تو اون اتاقه
من: چشم
اون زن چادری هم اومد
تو اتاق چه میگذرد #
اون چادرش رو انداخت زیر چادرش هیچی تنش نبود
زن چادری: این اتاق پر وسایل شکنجه هست چه عالی 👍
من: شما بدون کیر چجوری جزرم میدید
زنه: با کیر مصنوعی دیگه ، خیلی سوال نپرس
بعد منو برد تو یه دستگاهی که نمی دونم چجوری توصیفش کنم با شلاق محکم زد تو کونم : واااااای میسوزه
زنه: تازه قراره ازت پست بگیرم ولی تا اونی که فیلم میگیره بیاد گرم میکنم (راستی اون با مچ بند کفش پاشنه بلند و روسری بود اما ممه هاش و کص و کونش بیرون بود )
تا پارت بعدی بایییییییی
(اگه کامنت و لایک و بازدید نداشته باشه پارت بعد رو نمی زارم حتی اگه تا عبد طول بکشه بای)