رمان ایچی پارت آخر

اما :چه میز خوشگلی
لایت : کجاشو دیدی
اما: وی من با همچنین چیزی خر نمیشم
لایت: اگه لجبازی کنی بلایی سرت میارم که اون ورش ناپیدا
اما : شتر در خواب بیند پنبه دانه
لایت : یه بار دیگه بگو
اما: می خواستی گوش بدی
لایت : تا دیشب زیرم داشتی گریه میکردی حالا اینجوری میکنی واقعا فقط قیافه ای
اما : تو همینم نداری
لایت: فکر کردی نمیدونم قبلا روم کراش بودی
اما: الان که حالم از خودت و قیافت بهم می خوره
لایت : یه فرصت دیگه بهت میدم باهام ازدواج کن و هر چی میگم بگو چشم
اما: نمی خوام
لایت: یک ساعته دیگه هر کاری گفتم انجام میدی
یه دفعه دستام رو گرفت و بست پاهام هم همین طور بردم داخله دستگاه شکنجه و با شلاق محکم میزد رو باسنم
اما: آاااااااااااااااااااااااااااااااه
لایت : دیدی
بعد کیرش و کرد تو کونم و وحشیانه میکرد
( ادامه اش رو دیگه میدونید شکنجش میکرد دیگه)
بعد یک ساعت دیگه بی هوش شدم وقتی بیدار شدم توی ماشین با دسته بسته بودم
اما: داری چیکار میکنی
لایت : میریم بیرون
اما : کجا
لایت : بار
اما : من باتو نمیام
لایت : دوباره اون کارو میکنما
اما: باشه میام
لایت : آفرین دختر خوب
وقتی رسیدیم دیدم اصلا اینجا بار نیست
اما: چیکار میکنی
لایت : ب ت چ
اما: ولم کنننننننننننن
لایت : اینجا کسی نمیاد دنبالت
من تا اون موقع دستم رو باز کرده بودم تند تند دویدم که یه دفعه معلوم نبود چی شد فکر کنم ماشین بهم زد چی بود .
.
.
.
.
.
۲ سال بعد
.
.
.
.
.
.
.
.
پرستار : آقای دکتر بیدار شد
دکتر : خانم اما حالتون خوبه چیزی یادتون میاد
من : من کجام لایت کجاست
دکتر : الان حال خوبی ندارید بعد می فهمید
من : نمی خوام الان بگوووو
یه جوری داد زدم گوشای دکتر کر شد دکتر : لایت افسرده شد و بعد یکسال
من: بعد یکسال چی
دکتر : فوت شدن
من : امکان نداره
دکتر : خواهش میکنم آروم باشید
همه جا ساکت شده بود که یه دفعه زدم زیر گریه
دکتر : لطفا آروم باشید
من : چ چش م
دکتر :اون قبله مرگشون همه چیو به نام شما زد یه لحظه صبر کنید ....................... بفرمایید این کلید تمام خونه هاشون اینم کلید ماشین هاشون
من : مرسی می تونم الان برم خونه هارو ببینم
دکتر : شما هنوز حال خوشی ندارید
من: لطفاً
دکتر :ولی باید برگردید بیمارستان
من : چشم
اما#
فک کنم یادم بیاد اون خونه این که منو توش زندانی کرد کجا باشه یه تاکسی گرفتم ... چقدر شهر عوض شده
همه ی کلید هارو رو در امتحان کردم تا باز شد این همون اتاقیه که من داخلش زندانی بودم ( نویسنده: دیگه زد زیر گریه )
بچه امید وارم خوشتون اومده باشه و رمان بعدی هنتایه خداحافظ