رمان ایچی پارت ۳

Benita Zendedel Benita Zendedel Benita Zendedel · 1402/05/02 16:45 · خواندن 1 دقیقه

به پارت ۳ رمان ایچی خوش آمدید بریم برای ادامه ی رمان 

وقتی وارد اتاقش شدیم روی در دیوار اتاقش پر از عکس انیمه ی ایچی بود وقتی که روم رو برگردوندم دیدم لایت بدون لباس و شرت روی تخت دراز کشیده من در حالی که قرمز شده بود ناخودآگاه لباس هامو درآوردم و پریدن بغلش و گفتم : من عاشقم 

اونم منو محکم گرفت و لبام رو بوسید 

چند دقیقه بعد 

کصم انقدر آب انداخته بود که کل تخت رو خیس کرده بود اونم داشت سینه هام رو میمکید ای کاش این حس هیچ وقت تموم نشه 

منم از فرست استفاده کردمو  کیر خوشگلش رو کردم تو باسنم وقتی شیر کیرش اومد تو کونم آه ونالم رفت بالا بعد از چند دقیقه سکس دیگه توانی نداشتم و پخش زمین شدم ولی اون هنوز داشت ادامه میداد منم کیر قشنگش رو از کونم آوردم بیرون  لایت هنوز داشت کل بدنم رو می بوسید و لیس می زد 

من پاشدم مو گفتم : دیگه دیر وقته مامانم نگرانم میشه

لایت: من به مامانت گفتم که خونه ی ما می مونی 

من : اما من که هیچی نیاوردم 

لایت : می تونی از وسایل خواهرم استفاده کنی 

منم از خدام بود قبول کردم 

 

پایان پارت ۳ 

ادامه در پارت بعد ی خداحافظ  

با کامنت میشه قشنگ تر نوشت