رمان ایچی پارت ۶

Benita Zendedel Benita Zendedel Benita Zendedel · 1402/05/03 13:44 · خواندن 2 دقیقه

می دونن هنوز کسی پارت پنج رو نخونده برای همین خودم پیشتر از همه برای این پارت لحظه شماری میکردم تو کامنت ها بگید رمان عاشقانه بنویسم خوبه یانه ولی اصلا کسی کامنت نمی نویسه پس به شرطه این که کامنت بزارید پارت بعدی رو میدم اگه کامنت نزارید این رمان و ادامه نمیدم و رمان سیلور مون می نویسم یا رمان هنتای پس بزن بریم برای پارت ۶ راستی بنظرم رمان تازه از اینجا شروع میشه 🥰

«۴سال بعد از پارت قبلی» 

۴سال از رل بودن منو لایت می گذره همه چی عوض شده ما دیگه مدرسه نمی ریم و تنها زنگی می کنیم پدر و مادر لایت در تصادف کشته شدن و الان لایت سرپرست خواهرش هست من برگشتم توکیو ولی لایت هنوز فرانسه زندگی می‌کنه و یه شرکت زده دیگه خبری ازش ندارم شایدم ازدواج کرده باشه بزارید از خودم بگم براتون بعد از کلاس دوازدهم منو لایت خیلی رابطه‌ی خوبی داشتیم ولی لایت شغلی که می خواست رو انتخاب کردو رشتش رو قبول شد اما من هر بار کنکور رو رد میشدم بالاخره بعد از ۴تا کنکور رشته ی ریاضی قبول شدم اما دانشگاه لایت داشت تموم میشد خیلی رابطومون سرد شده بود بعد از یه مدت دیگه باهم حرف نمیزدیم من درس خوندمو برگشتم ژاپن لایت هم تحصیل رو ول کردو با پولی که از کار در رستوران درآورده بود یه شرکت مبل سازی زد منم مهندس داخلی خونه شدم البته در ژاپن در طول سال ها ما از هم خبر نداشتیم داشتیم زندگیمون رو میکردیم تو حال خودمون ولی من هنوز با میسا دوستم خانوادم هم فرانسه زندگی میکنم میسا بامن اومده ژاپن و زندگی خوبی داشتم تا امروز که ...

______________________________________________

بقیه برای پارت بعد اما اگه کامنت نزارید پارت بعد رو نمی زارم و این رمان ول می کنم یه رمان دیگه می نویسم بوس بای 👋🏻😘♥️