رمان ایچی پارت ۷

راستش این رمان رو فقط برای یه نفر مینویسم چونکه رمان ملوان ماه بیشتر کامنت داشت و کسای بیشتری دوستش داشتن در ادامه رمان :
همه چی داشت خوب پیش می رفت تابه امروز که لایت بهم زنگ زدو گفت: من اومدم ژاپن برای دیدن تو آدرس خونتون رو بفرست
من: چی🤨کی اومدی؟ واسه من 😍باشه الان واست می فرستم بای
وقتی آدرسم رو فرستادم همش ازش می پرسیدم واسه چی اومدی توکیو اونم جواب نمی داد
بهش گفتم کی میای حالا
گفت : چند دقیقه دیگه خونتونم
منم گفتم باشه خداحافظ
« ۲۰ دقیقه بعد»
دینگ دینگ دینگ
لایت اومد 🤩
وقتی لایت سلام کرد من پریدم بغلش و لباش رو بوسیدم اون خیلی شکه شده بود
من بهش گفتم: دلم خیلی برات تنگ شده بود
لایت هم گفت: یه رازو می خوام بهت بگم می دونستی اون کسی که کلاس ۱۲ بهت درخواست سکس چت میدان من بودم
من: چییییییییییییی خاک بر سرت چرا زودتر نگفتی 😳😱
لایت : برا چی 🧐
من : هیچی هیچی اصلا مهم نیست مهم اینکه بعد از مدت ها همدیگرو دیدیم
لایت : نمی خوای خونتون بهم نشون بدید
من: آره راستی اصلا حواسم نبود
من همه جارو بهش نشون دادم تنها جایی که مونده بود اتاقم بود منم رفتم روی تختم نشستم و گفتم اینم اتاق من لایت اومد کنارم نشست و گفت : چه اتاق رمانتیکی بعد گفت بیا اون روزی که بعد از سینما خونه ی ما خوابیدی رو تکرار کنیم
اصلا نذاشت من حرفی بزنم یه دفعه لباسمو از تنم درآورد و گفت: بدنت از قبلا زیبا تر شده
منم لباس اونو درآوردم ، چرا داشتم از خجالت آب میشودم
لایت گفت: خوبی 😐به نظر نگران میرسی
منم خودمو جمع کردمو گفتم: کجاشو دیدی
بعد رفتم پایین تخت نشستم و شرت لایت و کشیدم پایین و کیر خوشگلش رو کردم تو دهنم و لیس زدم چرا حس همیشه رو نداد شاید دیگه من عاشق لایت نبودم اما لایت خیلی خوشحال بود و گفت: پاشو و رفت روی تخت دراز کشید منم رفتم روی اون نشستم یه دفعه دیدم اون داره سینه هام رو می خوره منم آه و ناله میکردم آخه خیلی درد داشت احساس می کردم یه چیزی داره از بدنم کشیده میشه
پارت ۷ به اتمام رسییییییییییید
تا پارت های بعدی خداحافظ عزیزان