رمان ایچی پارت ۱

Benita Zendedel Benita Zendedel Benita Zendedel · 1402/05/02 13:39 · خواندن 1 دقیقه

به پارت ۱ رمان ایچی خوش اومدین این پارت هنوز منحرفی نشده انشاالله پارت بعد منحرفیش کنم ❤️

مدرسه جدید خیلی عجیبه دلم برای ژاپن تنگ شده ولی از هرچی بگذرم نمی تونم از اون پسره که همش سربه سرم می‌زاره بگذرم تازه همش بهم پیام میده میگه بیا سکس چت البته من از خدامه 💦ولی نه با اون پسره ای کاش لایت بهم میگفت بیا سکس چت اون موقع حتما قبول😍 میکردم ولی اون اصلا بهم اهمیت نمیده فقط به  دوست صمیمیم میسا اهمیت میده ای کاش من جای اون بودم اون موقع دیگه هیچی جز نت و تلویزیون و انیمه نمی خواستم .

از اینا که بگذریم دیروز کیفمو تو مدرسه جا گذاشتم و مامانم کلم رو خورد الآنم دارم به درخواست مامان خانم میرم مدرسه به درخواست مامان خانم خیلی کارا کردم مثلاً کلاس ریاضی میرم اما بیشتر بخاطر اون پسره لایت 

مامانم میگه من خیلی کتاب خونم اما من فقط مانگا می خونم .

ای وای میسا زنگ زده 😱

الو میسا چیشده ۱۰۰بار بهم زنگ زدی 

میسا: لایت منو و تورو به سینما دعوت کرده 

من : واقعا چرا زود تر نگفتی حالا کی؟

میسا : ساعت ۱۰و نیم سینمای نزدیک خونتون 

من : وای اصلا وقت نداریم حالا چی بپوشم 😭😭😭

میسا : الان ساعت ۶، ۴ ساعت مونده چجوری وقت نداری؟

من : بیا خونمون برات میگم راستی چه فیلمی می‌زاره

میسا : انیمه سوزومه 

من : آخ جون 😎

 

 

ادامه در پارت بعدی خداحافظ 😘