رمان ایچی پارت ۴

Benita Zendedel Benita Zendedel Benita Zendedel · 1402/05/03 00:06 · خواندن 1 دقیقه

حرفی برای زدن ندارم پس بریم ادامه‌ی رمان 

منم گفتم: باشه فقط امشبو اینجا می مونم 

لایت  بلند شد و منو برد توی حموم اتاقشو وان رو پر از آب کرد بعد منو پرت کرد داخل وان یه لحظه حس کردم خفه شدم 

لایت رفت زیر دوشو گفت : بعد از کلی سکس یه دوش حسابی میچسبه مگه نه ‍؟

منم که اصلا حواسم نبود داشتم تو وان می خوابیدم 😅

لایت گفت : چرا جواب نمیدی 

من : ها بله ؟

لایت : خوبی ‍؟!‌.                                                       من : آره آره 

لایت : تو نمی خوای بیای دوش بگیری 😐

من : آره 🥱 اومدم 😴 

وقتی رفتم سمتش دیگه واقعا  نا نداشتم داشتم می افتادم که لایت گرفتم وگرنه دیگه داغون شده بودم لایت منو بغل کردو گذاشتم توی رخت خواب و پیشونی منو بوسید  

 

می‌دونم خیلی کوتاه بود ولی پارت بعدی رو خیلی زود میدم شب بخیر منحرف ها یادتون نره کل این پارت شخصیت اصلی و لایت لخت بودن با کامنت ها باعث شوید من پارت هارو زودتر بدم باییییییی